دو گدا تو یه خیابون شهر رم کنار هم نشسته بودن. یکیشون یه صلیب گذاشته بود جلوش، اون یکی یه ستاره داوود... مردم زیادی که از اونجا رد میشدن به هر دو نگاه میکردن ولی فقط تو کلاه اونی که پشت صلیب نشسته بود پول مینداختن. 

یه کشیش که از اونجا رد میشد مدتی ایستاد و دید که مردم فقط به گدایی که پشت صلیبه پول میدن و هیچ کس به گدای پشت ستاره داوود چیزی نمیده. 

 رفت جلو و گفت: رفیق بیچاره من، متوجه نیستی؟ اینجا یه کشور کاتولیکه، تازه مرکز مذهب کاتولیک هم هست. پس مردم به تو که ستاره داوود گذاشتی جلوت پول نمیدن، به خصوص که درست نشستی بغل دست یه گدای دیگه که صلیب داره جلوش. در واقع از روی لجبازی هم که باشه مردم به اون یکی پول میدن نه به تو. 

گدای پشت ستاره داوود بعد از شنیدن حرفهای کشیش رو کرد به گدای پشت صلیب و گفت: هی "موشه" نگاه کن کی اومده به برادران "گلدشتین*" بازاریابی یاد بده؟

 

* گلدشتین یه اسم فامیل معروف یهودیه




تاریخ: 7 آبان 1391برچسب:,
ارسال توسط

 

 

پيرمرد بازنشسته، خانه جديدي در نزديكي يك دبيرستان خريد. يكي دو هفته اول همه چيز به خوبي و در آرامش پيش ميرفت تا اين كه مدرسه ها باز شد. 

 در اولين روز مدرسه، پس از تعطيلي كلاس‌ها سه تا پسر بچه در خيابان راه افتادند و در حالي كه بلند، بلند با هم حرف مي زدند، هر چيزي را كه در خيابان افتاده بود شوت مي‌كردند و سر و صداي عجيبي راه انداختند. اين كار هر روز تكرار مي شد و آسايش پيرمرد كاملاً مختل شده بود. اين بود كه تصميم گرفت كاري بكند.

روز بعد كه مدرسه تعطيل شد.....،

 

مطلب ارسالی ازملیناحیدری



ادامه مطلب...
تاریخ: 22 مهر 1391برچسب:,
ارسال توسط

 پسر کوچکی وارد مغازه ای شد، جعبه نوشابه را به سمت تلفن هل داد.

 بر روی جعبه رفت تا دستش به دکمه های تلفن برسد و شروع کرد به گرفتن

شماره. مغازه دار متوجه پسر بود و به مکالماتش گوش می داد.پسرک پرسید:



ادامه مطلب...
تاریخ: دو شنبه 17 مهر 1391برچسب:,
ارسال توسط

 

قورباغه ها         
 
Once upon a time there was a bunch of tiny frogs..... Who arranged a running competition

روزی از روزها گروهی از قورباغه های کوچیک تصمیم گرفتند که با هم مسابقه ی دو بدند .



ادامه مطلب...
تاریخ: شنبه 15 مهر 1391برچسب:,
ارسال توسط

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد